کارگاه آموزشی طرحنامه نویسی
روزهای یک شنبه
ساعت 8:30 لغایت 9:30
ویژه طلاب پایه های بالا
کارگاه آموزشی طرحنامه نویسی
روزهای یک شنبه
ساعت 8:30 لغایت 9:30
ویژه طلاب پایه های بالا
هم زمان با ایام سوگواری شهادت جانسوز حضرت زهرا(س) نشست علمی با موضوع سیره ی حضرت زهرا (س) در تاریخ یازدهم بهمن ماه با حضور طلاب مدرسه علمیه کوثر بر گزار شد .
در این نشست حجت الاسلام و المسلمین, مهدی نیلی پور, از اساتید حوزه های علمیه اصفهان و مدیر بنیاد فرهنگی بقیه الله(عج) در رابطه با آشنایی با حضرت زهرا (س) بیان داشتند:
حضرت امام صادق(ع) می فرمایند” هر کس معرفت حضرت زهرا را درک کند شب قدر را درک خواهد کرد".
یکی از القاب حضرت زهرا(س) لیله القدر است و هر چند شناخت شخصیت ایشان همانند شناختن شب قدر برای ما ممکن نیست که ولی تلاش برای شناخت ایشان ارزشمند و دارای اجر و پاداش است .
وی در ادامه افزود: حضرت امام خمینی(ره) راجع به حضرت زهرا (س)فرموده اند: “ما چه بگوییم در باره شخصیتی که بعد از رحلت حضرت رسول جبرییل بر او نازل می شود.”
وحی ای که از جبرییل به حضرت زهرا(س) نازل شد, کتابی به نام صحیفه فاطمیه شد که پشتوانه علمی امامان معصوم است.
صحیفه فاطمیه سه برابر قرآن بود و علم اولین و آخرین در آن است و به عنوان یک ارث علمی و فرهنگی از امامی به امام بعدی ارث می رسد .
وی در ادامه ابراز داشت:
حضرت زهرا محدثه هستند و محدثه یعنی کسی که حدیث نقل می کند.
” السلام علیک ایتها المحدثه العلمیه”
آیاتی که در شان تمام زنان قرآن است بنا به اولویت درباره حضرت زهرا(س) هم صدق می کند.
وقتی در قرآن داریم که ما الگو قرار دادیم همسر فرعون را.
بنا به اولویت حضرت زهرا(س) هم الگو هستند, برای مردان و زنان.
وی در پایان ضمن اشاره به مشکلات اقتصادی کشور و مردم خاطر نشان شد :
ما موظفیم تمام زندگی حضرت زهرا را در زندگیمان پیاده کنیم وقتی بحث از الگو و زندگی حضرت زهرا می شود نباید به خودمان تخفیف بدهیم.
پس تمام زندگی حضرت زهرا را بر اساس ظرفیتمان باید در زندگیمان پیاده کنیم. مثلا, حضرت زهرا در تمام امور حتی خانه داری وجدان کاری داشتند. یک طلبه باید اهل کار باشد در درس و بحث و غیره باید پرکار و جدی باشد. آیت ا.. حسن زاده عاملی روزی ده درس داشتند و در سال دو روز تعطیلی داشتند. (عاشورا و28 صفر).
خیلی از مشکلات ما از بیکاری و تنبلی است. حضرت خدیجه بازرگانی داشتند و مدیریت می کردند. حضرت زهرا (س) هم امور فدک را اداره می کردند، فدک یک مزرعه و باغ بزرگ بود و عمال حضرت زهرا آنجا کار می کردند و خودشان آنجا را مدیریت می کردند .
زندگی حلال و پاک زندگی است که: در نتیجه زحمت و رنج باشد.
در عوامل تربیتی که استاد مطهری شمرده اند، یکی از عوامل کار است. کار درمانی یک نوع روش درمانی است .
از بدن باید کار گرفته شود. استعمار با ما کاری کرده است که مهمترین عوامل تربیتی یعنی, کار را از ما گرفته است
بزرگترین عبادت در اسلام کار است. ذهن بیکار کارگاه شیطان است. هر کاری مقدس است و هر کاری عبادت است حضرت زهرا(س) حتی با وجود فضه باز هم کار می کردند.
جلسه اخلاق عمومی در مدرسه علمیه کوثر در تاریخ چهاردهم بهمن ماه با حضور طلاب این مدرسه، برگزار شد.
در این نشست حجت الاسلام و المسلمین حسین مرتضوی پناه، استاد اخلاق حوزه های علمیه اصفهان طی سخنانی ابراز داشت: توفیق کسب کردنی است و انسان برای بدست آوردن توفیق و دوام بقا آن تلاش کند.
سه چیز توفیق انسان را زیاد می کند:
1-دعای والدین انسان 2- سجده های طولانی، مخصوصا بعد از نماز صبح ،100مرتبه شکر3-خوش نیتی
دعای والدین از عوامل توفیق افزایی بشر است. یک نمونه آن توفیق علامه مجلسی است که به واسطه دعایی است که پدرشان در حقشان کردند. اگر انسان خدمت کند به والدین دست به آجر بزند طلا
می شود.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: موسی کلیم الله شد به دو دلیل:
1- سجده های طولانی (جبین را زیاد بر خاک می گذاشت )
2-رحم و شفقتی که در دل آن حضرت بوده است رحم و انصاف ازجمله عواملی است که موجب افزایش توفیق در انسان می شود.
وی در ادامه خاطر نشان کرد :
خداوند سه چیز را در ازای خوش نیتی به انسان می دهد:
1-توفیق عبادت2- وسعت رزق 3-عمر طولانی
در خانه راکه باز می کنم نسیم دلپذیری صورتم را نوازش می دهد. از سحر باران می بارد و هنوز هم ادامه دارد.
تمام گودال های کوچه پر از آب شده و قطرات باران دایره هایی روی آب نقش می اندازد. نقش دایره ها روی آب تماشایی است.
مه رقیقی جلوی راهم را پوشانده است و همه چیز از پشت پرده مه
جلوه دیگری دارد.
بوی خاک باران خورده به مشامم می خورد و احساس می کنم اکسیژن خالص وارد ریه هایم می شود.
درختان باران خورده را انگارشسته اند. گرد و غبار از روی برگ هایشان زدوده رنگ سبزشان پدیدار شده است.
انگار پارچه تیره و کدری را از سطح شهر برداشته اند. اگر طبیعت می تواند با یک باران این چنین نو و تازه شود, چرا من نتوانم؟ چرا من نتوانم حجاب تیره و تار قلبم را بردارم؟
«چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید»
نگاهم را عوض می کنم و سعی می کنم مثل باران با همه مهربان باشم.
نویسنده: خانم صیرفیان پور
بیست و هشت اسفند 95 اتوبوس را تحویل گرفته بود. سفید, تمیز و نوی نو. برای خریدنش هشتصد میلیون تومان هزینه کرده بود. اما در طول آن چند روز نتوانسته بود مسافری پیدا کند و ناگزیر شده بود به پیشنهاد شهرداری اصفهان فکر کند. پیشنهادی که برای ماشین صفر و شیک او گران تمام می شد. «راهیان نور در ایام نوروز»
صبح روز 5 فروردین سال 96 سوار اتوبوس شدیم و به طرف خرمشهر به راه افتادیم. از همان ابتدا فهمیدیم با راننده ای هم سفریم که پرستیژ خاصی دارد. ظاهری بسیار آراسته و تمیز داشت و تاکید زیادی روی تمیزی و نظافت اتوبوس می کرد.
به طوری که با هربار پیاده شدن مسافران و سوارشدنشان ماشین را از نظر می گذراند و دائم به مسافران تذکر می داد. ما هم تا حد امکان در تمیز نگهداشتن اتوبوس با او همکاری می کردیم, چون اولین مسافران خوشبخت آن خوش رکاب بودیم.
تقریبا همه چیز به خوبی پیش می رفت تا به خرمشهر رسیدیم و وارد اردوگاه شدیم. اردوگاه شهید باکری خرمشهر.
شب بود و سطح اردوگاه ناهموار و خاکی و از همان جا نگرانی های آقای راننده شروع شد. از فردا گاه و بی گاه باران می گرفت و زمین ها را گل چسبناکی می پوشاند.
با هر بار بازدید از مناطق جنگی و سوار و پیاده شدن, دغدغه آقای راننده و همه مسافران این بود که کف اتوبوس تمیز بماند. راننده با پهن کردن روزنامه کف اتوبوس و مسافران با مالیدن کف کفش ها به سنگ ها قبل از سوار شدن.
اما شلمچه داستان دیگری داشت. از اتوبوس که پیاده شدیم, پاهایمان تا مچ در گل فرو رفت و بارش باران عربی هنوز هم ادامه داشت.
مسیر اتوبوس تا یادمان شهدا شلمچه را, با فرورفتن در گل طی کردیم .برخی کفش هایشان را درآورده و پاها را عریان در گل فرو می بردند. چنان حس خوبی بود که حسرتشان را خوردیم. انگار تمام انرژی های منفی درونشان را در خاک شلمچه جا می گذاشتند و سبکبار باز می گشتند.
وقتی برگشتیم تا سوار اتوبوس شدیم, راننده پای ماشین ایستاده بود و به این فکر می کرد چه بلائی سر اتوبوس نازنینش بیاید.
هرکس سعی می کرد کفش هایش را در آب چاله هایی که نزدیک اتوبوس بود بشوید قبل از سوار شدن هر مسافر, راننده کفش های او را بررسی می کرد و سپس به او اجازه سوار شدن می داد. تمامی پله های اتوبوس را با روزنامه و پارچه پوشانده بود.
روز بعد که عازم شط اروند بودیم با بیرون آمدن از اردوگاه باصحنه عجیبی روبرو شدیم .
آقای راننده یک یک مسافران را مجبور می کرد کفش هایش را درآورده در پلاستیک بگذارد و بعد سوار بشود. غرغر همه شروع شد. چاره ای نبود کفشها را در آوردیم و در پلاستیک گذاشتیم و با جوراب وارد اتوبوس شدیم.
هنگام پیاده شدن در درگاه اتوبوس, کفش ها را از پلاستیک درآوردیم و دوباره پوشیدیم و این ماجرا ادامه داشت.
بهرحال گذشت. سفر چند روزه ما تمام شد و من به این فکر می کردم که هر اتفاقی ظاهری دارد و باطنی.
هر چند ظاهر این سفر برای راننده و اتوبوسش خوشایند نبود, اما پشت پرده ماجرا شاید بیمه شدن راننده و اتوبوسش به واسطه شهدا باشد.
نویسنده: خانم صیرفیان پور
آخرین نظرات