این روزها،زیاد خودرا سرزنش میکنی…
دل آتش گرفته ات راخوب حس میکنم…
سودای شهادتت به جراحت ختم شد
وپیمان شهادت مابین تو ودوستانت به،جاماندن تورسید…
عکس هایت رایکی یکی نگاه میکنی وبغض میکنی…
همرزمان وهم پیمان هایت یکی پس ازدیگری درمقابل دیدگانت جان سپردند…
وتو ازاین#احلی_من_العسل دورافتاده ای…
#حلب را برای خود،پنجره ای روبه آسمان سرخ#شهادت می دانستی…
امامیدانم بابسته شدن این پنجره،قلب بزرگت محدود نخواهدشد…
اصلاتو آفریده شده ای که به این سیاهی ها،روشنی ببخشی وپربکشی…
تومیان این همه تیر وخون وجنگ،شاخه ی زیتونی…
میدانم شب هایت را بادرد یادگاریت ازحلب به صبح میرسانی ودم نمیزنی…
واین برای من تلخ ترین زخم شیرین است…
شهید زنده ی من،
یقین دارم رسالتی بردوش داری…
واین است راز ماندنت…
واین جراحت نیز نشانه و وعده ایست ازسوی حق برای تو…
وچنین است که دل کندنم ازتو محال شد…
#شهدا
#شهیدزنده
#جانباز
#مدافعان_حرم
#رفتند_ولی_ادامه_دارند_هنوز
#تو_مرد_زخمی_منی
#?سادات_بانو?
دلنوشته همسران جانبازان مدافع حرم
آخرین نظرات